لاله چمن دیده بر آسمان بلند از فراز خروارها کوه ابری آهسته آید به این سو لب تشنه غنچه در انتظار باران سایه ابر اوفتاد بر قامتش حتی قطره ای آب نامد به چشم ابر امید همچو خیالی گذرا حلاجی گشت در میان آسمان چشمه ای جوشید از تخته سنگ کز گل نداشت هیچ با او سخن
انتروپی پوچ
-
گر دورم ز تو باور مکن که زاید فاصله ها انتروپی متقابلمان گر غروب من طلوع تو
باشد باور مکن که روی ز خاطرمان بدان که هست همواره مشغولیتی در پس زمینه این
ذهنم...